خواب دیدم:....
موقعی که بارداربودم: تازه یک ماه ونیمم بودکه خواب دیدم عمه سمانه توخوابم بهم گفت که فعلاخبربارداریتوتازمانی که سه ماهه شدی به کسی نگو.که منم به غیرازبابایی ومامانی تاسه ماه به کسی چیزی نگفتم. یه شب خواب دیدم که توخواب توماشین نشسته بودم ویه دخترکوچولوکنارم نشسته بودوصدایی اومدکه چون توخواهرنداری وتوشهرغریب زندگی میکنی خدابهت خواهرداده که تنها نباشی.وواقعاهم همین شد خدایه فرشته ای بهم نصیب کرد که بادنیاعوضش نمیکنم. یه شب خواب دیدم که یه گردنبند وان یکادبه گردن انداختم. یه شب خواب دیدم که تعدادزیادی انگشترهای بزرگ به انگشتم کرده بودم. یه شب خواب دیدم که تعدادی افراد س...
نویسنده :
مامان زهره
15:27