سیده سوفیاسیده سوفیا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

سوفیاقشنگ ترین بهانه زندگیم

یک تشکرویژه ازکسانی که تودوران بارداری هوای مامانی راخیلی داشتن

تومدت بارداریم به علت اینکه دکترم گفته بودکیسه ابه جایی که شمادخترنازم مثل ماهی داخلش بودی خیلی پایین اومده بودبرای همین نبایدمامانی زیادراه میرفت ویاکارهای سنگین میکردچون امکان داشت شمازودتراززمانی که دکتربرای به دنیااومدنت تاریخ زده بودبه دنیامیومدی واین امرباعث میشدکه وزن کافی نداشته باشی.به همین جهت من می بایست تواین دوران خیلی مراعات میکردم .تواین مدت چندین نفرکه ازحال مامانی باخبربودن وهوای مامانی وداشتنو اینجانام میبرم که تشکری هم کرده باشم: عزیزمامانی: هم توبارداریم و هم بعدزایمانم واقعابرام سنگ تموم گذاشت.دستشوازهمین جامی بوسم وبراش ازخداعمرطولانی وباعزت میخوام. آقای محمدنژادوخانم دیندار(رییس شرکت مامانی): ...
12 مهر 1393

پیک نیک های یک روزه سوفیاجون

اولین پیک نیک برمیگرده به قبل ازبه دنیااومدنت دخترم.یه روزکه من وهمکارای شرکتم که خیلی دلمون گرفته بودتصمیم گرفتیم به پیک نیک بریم.وببن راه پاچین گرفتیم وبه یک رودخانه باحال که کنارامامزاده یاسرناصربودرفتیم.                                     اولین پیک نیک شمابعدازتولد:رفتن به باغ آقاجون واقع درکرجه که شمااونجاراخیلی دوست داشتی و همش این طرف اون طرفونگاه میکردی ولبخندمیزدی             &nbs...
8 مهر 1393

هیج جاخونه خودآدم نمیشه...

عزیزدلم من وشمادقیقادوماه وبیست وچهارروز تهران بودیم وتواین مدت به آقاجون وعزیزمامانی خیلی زحمت دادیم.تواین مدت خوب شماکوچولوتربودی وتاچهل روزگیت که کلاصبح وشبتوگم کرده بودی واین ویژگی توهمه نوزادایکسان هست.به همین دلیل گلم توروزامیخوابیدی وشباهم بیداربودی که من وآقاجون وعزیزمامانی ودایی معین هم پابه پای شمابیدارمیموندیم.اولای شب که انرژی شما ومابیشتربودباهان بازی می کردیم وحرف میزدیم ولی به آخرای شب که نزدیک می شدیم نق نق های نفسی من شروع می شدازطرف دیگه هم خواب به سراغ چشمای مامیومد.هروقت توبغل من گریه می کردی گریه که نه بیشترحالت نق وگریه های کوتاه بایه مکث وشروع دوباره آقاجون سریع به عزیزمامانی می گفت که شماراازمن بگیره.وعزیزمامانی س...
8 مهر 1393

لیست عروسی هایی که دخترم شرکت داشته

1:عروسی آقارضا وشقایق جون(نوه پسرعمه اقاجون):باغ باربدواقع درکمالشهرکرج روزجمعه139306014 2:عروسی آقای محمدحسین کریمانی ومهری جون(پسرهمکارآقاجون):تالارامپراطورغرب واقع درتهران روزشنبه13930615 3:عروسی حمیدرضا وفاطمه جون(پسرپسردایی عزیزمامانی):تالاریزدواقع دریزدروزچهارشنبه13930619 ...
22 شهريور 1393

سومین مسافرت سوفیاکوچولو

روزسه شنبه هجدهم شهریورماه من وبابایی وآقاجون ومادربزرگ که با بابایی ازمشهداومده بودودایی معین وشمادخترکوچولوی عزیزم به یزدرفتیم.وفردای اون روز هم به عروسی حمیدرضاپسرپسردایی عزیزمامانی رفتیم.وروزجمعه هم با بابایی واقاجون ودایی وشما وعزیزمامانی ازیزدبه تهران اومدیم.ساعت یک راه افتادیم وساعت هفت صیح رسیدیم.چون بابایی خیلی کارداشت همون روزمن وشما وبابایی به سمت مشهدراه افتادیم.واین اولین مسافرت سه تایی بود.قربون دخترخوشگلم برم که منوتوهیچ مسافرتی اذیت نکرد. ...
22 شهريور 1393

گالری تصاویرازبدوتولدتا....

من برای یک حمام آب گرم حاضرم     وای آب بازی چه حالی میده   دخترم عافیت باشه   خواب بعدازیک دوش آب گرم می چسبه من ازاین پوشک استفاده می کنم مدل های خوابیدن ازبدوتولد:     نورچشامواذیت می کنه           چقدرهواسرده           چه خواب بدی.من میترسم....     &nbs...
7 شهريور 1393

واکسن دوماهگی

شنبه یکم شهریوربود .توخونه اقاجون کلی مهمون بود.  خانواده دایی حمیدوخاله سارا وپسرش پنج شنبه صبح رسیدن و از طرف دیگه بابایی ومادربزرگت که پنج شنبه ظهررسیده بودن واین اولین ملاقات شمابابابایی بعدازدوماه بودتااون روزبابایی شماراازطریق برنامه اسکایپ تواینترنت می دیدوهمه دوست داشتن واکنش دیدن تو وبابایی رابعداین مدت طولانی ببینن.بابایی بادیدنت کلی بغلت کردوبوسیدت وتوهم براش لبخندمیزدی وخودتوبیشترتودلش جا میکردی.همون روزنوبت واکسنت هم بود بابایی چون خیلی خسته راه بودازش خواستم که کمی استراحت کنه. ساعت ده ونیم  صبح همون روزمن واقاجون برای زدن واکسن سه گانت به سمت انستیتوپاستورراه افتادیم.بعدازرسیدن به مرکزواکسیناسیون اقاجون رفت ...
7 شهريور 1393

خاطره متوجه شدن بارداری

اخرای مهرسال92بودکه: بایکی ازهمکارانم به نام خانم فرزانه فاضل که میشه گفت بهترین دوستم هست و خیلی هم بهش مدیونم چون اون اطلاعات دارویی بسیارقوی داره وتواین نه ماه برای سلامتی خودمو شمابهم گفته چه چیزهایی بخورم ویانخورم ویاچه کارهایی راانجام بدم ویاندم راهنمایی کرده که همین جاازش به خاطرتمام خوبی هاش تشکرمی کنم.)به آزمایشگاه رفتیم فرزانه جون برای تست بارداری ومنم برای اینکهhcgخونم دوماه قبل بالارفته بودبایدازمایش خون میدادم تامطمین بشم hcgخونم پایین اومده.به همین دلیل یه روزعصرباهم به آزمایشگاه رفتیم وپس ازانجام آزمایش قرارشدبعدازظهرهمون روزمن جواب آزمایشهاراتلفنی بگیرم وبه فرزانه جون هم خبربدم.بعدازتماس تلفنی اقایی که پشت ...
26 مرداد 1393

عددسه رابه فال نیک میگیرم

تاریخ تولددخترم :                           به سال شمسی:1 3 9 3 /0 3 / 3 1 به سال قمری:بیست و س وم شعبان نام دخترم س یده س وفیا شماره تخت بیمارستان مامانی:شماره سه اضافه پیش شماره سه به تمام شماره های مشهددرهمون ماه   ...
26 مرداد 1393