سیده سوفیاسیده سوفیا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

سوفیاقشنگ ترین بهانه زندگیم

اولین شب یلدای سوفیاجون

1393/10/9 8:42
نویسنده : مامان زهره
366 بازدید
اشتراک گذاری

شب یلدا ی امسال(سال93)مصادف شده بودباشهادت امام رضا وشهادت پیامبراکرم وبه احترام این دوبزرگوار شب یلداافتادبرای سوم دیماه ومن این روزرابه فال نیک میگیرم چون بازعددسه برام یک خاطره دیگه ماندگارکرد.

عزیزمامانی وآقاجون ودایی معین ازدوروزقبل برای زیارت وهمچنین برای اینکه اولین شب یلدای سوفیاکنارنوه کوچولوشون باشن به مشهداومده بودن.روزچهارشنبه سوم دی ماه قبل ازرفتن به خونه پدربزرگ تصمیم گرفتیم که یک  کیک هندونه ای بگیریم ومن همش میترسیدم که کیک به این شکل نتونم پیداکنم چون ازقبل هم سفارش نداده بودم.بالاخره همگی به غیرازبابایی که سرکاربودوماشینشوبه ماداده بودبه شیرینی فروشی رفتیم  وابه ولین شیرینی فروشی که نزدیک خونمون بودرفتیم .اونجاکلی کیک به شکل هندوانه بودکه من بزرگترین وخوشمزه ترین کیک روبرات گرفتم وبه خونه پدربزرگ رفتیم.

مامانی که ازقبل برات لباس هندوانه ای سفارش داده بودلباستوتنت کردووقتی همه توراتواون لباس وبااون کیک دیدن کلی ذوق کردن.توخونه پدربزرگ اون شب همه عموهاوعمه ها وخانواده هاشون به اضافه مااونجابودن.آخه عزیزم رسمه شب یلداهمه به خونه بزرگ فامیل برن واون شب وهمه کنارهم باشنوازباهم بودن وکنارهم  وکناربزرگای فامیل لذت ببرن.

بالاخره وقتی همه جمع شدن مامانی کیکتوآوردوعمه سمانه جون هم یک میزآورد.اونجابودکه همگی شروع کردن وباموبایلاشون شروع به عکس گرفتن کردن.نزدیک یک ساعت همگی فقط عکس میگرفتن.عکسای تکی،خانوادگی،ویکی هم دسته جمعی.دیگه آخرکاری هادخمل مامان خیلی خسته شده بودوگرمش شده بودآخه عزیزم لباست قلاب بافی بودوکلی گرمت شده بودوبی تابی میکردی.اون شب بعدشام آقاجون برای همه فال حافظ گرفت وشب به یادموندنی روتوخاطرهمه ایجادکرد.

                                           عمرت یلدایی ودلت دریایی دخترم

پسندها (2)

نظرات (0)