دختریک سالم چه کارهایی که نمیکنهههههه!!!!!!

دخترنازم از اینکه یه مدت طولانی وبلاگت رو آپ نکردم شرمنده ام؛ هر چه بزرگتر میشی مجال کمتری برای این کارها به مامان میدی.هرروزکه میگذره باهوش تروشیطون ترمیشی.به قول عزیزمامانی کارهات مثل آدم بزرگیه که کوچولوش کرده باشن.الان که دارم وبلاگت روآپ میکنم دقیقا یک سال ویک ماه وده روزته.سوفیاجونم اگه مامان بهت بگم چقدرباهوش وشیطونی اغراق نکردم.واسه همینه که نزدیک چهارماهه که نتونستم حتی سراغ لب تاپم بیام وبرات بنویسم.

هرروزبایه لبخندنازازخواب بیدارمیشی ومامانی برات آب سیب میگیره وباقطره آهن ومولتی ویتامین که توسرنگ میریزم (که دندونایت سیاه نشه)میده شمامیل کنید.بعداز گذشت نیم ساعت مامانی بهت صبحانه میده که این صبحانه یابیسکوبیت مادر+خرما+شیر  یاتخم مرغ آب پز  یا فرنی که باشیروبادوم وآردبرنج(آردبرنج وپودربادوم روخودم برات درست میکنم)و هستش ومامان برات کارتن میزاره یاآهنگ تکون بده آرش وشمامیبینی ومیل میکنی.بعدازگذشت سه ساعت مامانی بهت ناهارمیده که این ناهار یاسوپه یاکته ماهیچه یاعدس پلو ویاماکارونی که عاشقشیوهروقت بهت ماکارونی میدم همش ا ا میگی که زودترقاشق بعدی روبهت بدم.بعدازگذشت سه ساعت مامانی بهت شیرموز میده که خیلی هم دوست داری.وبعدازسه ساعت هم نوبت غذایی آخرت میرسه که شامه ویاازغذای سفره ویاازغذای ظهربهت میدم.تواین فواصل نوبت های غذاییت شیرمامانی هم میخوری وهمچنین مامان بهت آب میوه ویامیوه هم میده.درضمن شماعاشق هندونه وآلویی.خوب ایناکارهایی هستش که من برای شماانجام میدم.حالامیخوام کارهایی که شماتوخونه انجام میدی روبرات بگم.

خوب ازکجاشروع کنم.سوفیای بلای مامان بیشترازنصف روز توآشپزخونه یاداره درکابینتای مامانی روبازمیکنه وچاقوچنگالارابرمیداره یادرقندون برمیداره ویاظروف پلاستیکی رومیریزه بیرون یادرکشوهارابازمیکنه ووسایلشومیریزه بیرون.یاظرف سطل برنج وبرمیداره وگاهی اوقات هم که دیگه واقعامامانی حواسش به آشپزیه ظرفی رامیشکونه وبه صورت مامانیش باتعجب نگاه میکنه  ومیگه اوه.هروقت هم مامانی میره سریخچال خودشوسریع میرسونه وکلیدیخچال وتندتندمیزنه وچراغشوخاموش روشن میکنه.دیگه جونم برات بگگگگگه هروقت هم ماشین لباسشویی روشنه میری جلوش وایمیستی وقدبلندی میکنی وکلیدشواستاپ واستارت میکنی.این ازکارهای دخملم توی آشپزخونه.حالامیرسیم سراغ پذیرایی.دخترم ازرومبلابالامیره وروی مبل لم میده وکارتون میبینه ویابااسباب بازیهاش بازی میکنه که مامانی براش جدیداازتهران حلقه خریده که بایدیکی یکی تومیلش بندازی ودخترم کمترازچندثانیه این کاروانجام میده.ویامیری پشت تلویزیون وگرامافون بامامانی دالی بازی میکنی.یامیری تواتاق خواب مامان ودرکمدشوبازمیکنی ویک جعبه کادویی هست که ازتوش برمیداری وباهاش بازی میکنی یامیری تواتاق خواب خودت ودکمه موسیقی کالسکتومیزنی وهمراه باهاش دست میزنی.هروقت هم میبینی مامان موبایل دستشه موبایل روازمامانی میگیری وبااون انگشتای کوچولوت روی صفحه میکشی وادای مامانی رودرمیاری ویاکنارگوشت میگیری وبازبون خودت حرف میزنی.جدیدا فقط یک کاربدانجام میدی که مامانی روخیلی ناراحت میکنی اینه که هرچی دستته پرتاب میکنی مثل کنترل وموبایل واسباب بازی هات.ودست میزنی.منم دلم نمیاددعوات کنم ومیزارم به حساب مقتضیات سنت.تازه دخمل کوچولوی مامان کمی حسودهم تشریف دارن جوری که وقتی یکی ازعروسکتابرمیدارم وبازی بازی بهش شیرمیدم شماسریع به سمتش میدوی وعروسکومیندازی کناروخودت شروع میکنی به شیرخوردن.علاقه زیادی هم به سیم شارژداری که خیلی هم خطرناکه.سیم شارژوهمش تودهنت میکنی ومن همش مواظبم که توبرق نباشه.فکرمیکنم دلیل این کارخارش لثه هات برای درآوردن دندونات باشه.ازشیرین کاریات هم بایدبگم دخملم دست میزنه،بای بای میکنه،موش میشه،بوس میکنه،دست میده،مهرکه بهش میدم ومیگم الله واکبرکن سجده میکنه،سرشومیزاره زمینو وکمرشومیاره بالاوازبین پاهاش دالی بازی میکنه،دستای کوچولوشومیزاره جلوی چشاش و دالی بازی میکنه،وای الان یادم اومداین فیلسوف کوچولوی مامان عاشق بیرون رفتنه وهرکی میادخونمون دم دروای میسته وبه استقبالش میره وموقع رفتنش هم میره توبغلش ودیگه توبغل مامانی نمیادووقتی بهت میگم مامانی بروکفشاتوبیارمیری ازتوکمدتکه تواتاق خوابته کفشتومیاری وپاهاتوبالامیگیری که پات کنم.اولین باری که این جمله رابهت گفتم اصلافکرشونمیکردم که متوجه بشی اخه فقط یازده ماه سن داشتی.هزارماشا...وهزارالله اکبربه دخمترباهوشم.جمله ای که همیشه هم من میگم وهم معزیزمامانی وهم عمه سمانه:خدایاشکرت چیییی دادی؟این که نابغه هست خودت مواظش باش.الهی آمین

سوفیاجونم توشادی بخش زندگیمی.عاشقونه دوست دارم .